ساکی پر از میوه و شیرینی برای صبحانه

ساخت وبلاگ

با این که هنوز از خواب سیر نشده بودم اما از تختم دل کندم 

لبۀ تخت نشستم به خودم در آینه نگاه کردم چهره ام آنقدر خواب آلود بود خنده ام گرفت

به آشپزخانه ام رفتم کتری را پرِ آب کردم روی شعله گذاشتم.

وقتی صورتم را شستم و به اتاق برگشتم دیدم همسرم دارد حاضر می شود گفتم:

ــ کجا داری میری؟

ــ سرِ کار

ــ اما تو که هنوز صبحانه نخوردی؟؟! الان که خیلی زوده؟!

ــ نه خیلی کار دارم. امروز کارام خیلی زیاده دیرمم شده

ــ خب دیشب به من می گفتی صبح زودتر پا میشدم زودتر صبحانه میذاشتم بیدارت می کردم

حرفی نزد. کلافه شدم ازین که به خودش و سلامتی اش اهمیت نمی دهد.

حال که دیدم فرصت صبحانه ندارد سراغ یخچال رفتم؛

نایلونی را پر از انواعِ میوه هایی که شسته بودم ، کردم و

ظرفی را پر از شیرینی و کیک کردم درش را محکم کردم داخل ساک دستی گذاشتم

به اتاق برگشتم به دستش دادم. گرفت و خداحافظی کرد رفت.

به آشپزخانه برگشتم کتری را خاموش کردم پسرم هنوز بیدار نشده و زود بود.

ای عشق به شوقِ تو گذر می ......
ما را در سایت ای عشق به شوقِ تو گذر می ... دنبال می کنید

برچسب : شیرینی,صبحانه, نویسنده : 1memoir152a بازدید : 192 تاريخ : پنجشنبه 16 شهريور 1396 ساعت: 19:19