شامِ امشب با شما دو تا

ساخت وبلاگ

ــ من حالم خوش نیست شامِ امشب با شما دو تا

پسرم با صدای بلند خندید. من و همسرم هم خندیدیم. 

ــ خب یه نیمرو که کاری نداره. اگه خسته ای خودم پا پشم درست کنم

ــ نه تو بشین.

به آشپزخانه رفت. من هم جلوی تلویزیون به بالش لم داده بودم. 

ــ بابا! من املت میخوام!

ــ هر چی دوست دارید درست کنید بخورید.

 

سه تایی سرِ میز شام نشستم و با شوخی و خنده املت خوردیم

زیاد میل نداشتم چند لقمه که خوردم گفتم:

ــ من دیگه سیر شدم بقیۀ املت رو خودت بخور

بعد از پشت صندلی ام برخاستم و 

همان طور که می گفتم دستت درد نکنه؛ گونۀ همسرم را بوسیدم و رفتم.

جوابی نداد توی فکر بود و در حال خوردن. خنده ام گرفت.

ای عشق به شوقِ تو گذر می ......
ما را در سایت ای عشق به شوقِ تو گذر می ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1memoir152a بازدید : 243 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 18:00