به ناگهان گونه ام را محکم بوسید!

ساخت وبلاگ

کلافه و بی حوصله روی تختم نشسته بودم و کتاب می خواندم

پسرم وارد اتاقم شد و با هیجان پرید روی تختم و غلتی زد. چیزی نگفتم.

به من لبخند زد و با لحن معصومانه ای گفت:

ــ مامان.. من گرسنمه

ــ الان دیگه بابا میاد نهار می خوریم بذار یه کمِ دیگه برنج دم بکشه 

پا شد نشست کنارم آمد و با ذوق گفت:

ــ مامان! روت رو بکن اونور چشمات هم ببیند!

هنوز کلافه بودم و ساکت حوصلۀ واکنش نداشتم؛

پس طبق خواسته اش صورتم را به یک سمت بردم و چشمانم را بستم

که به ناگهان گونه ام را محکم بوسید! باز در سکوت لبخند زدم فقط گفتم:

ــ ممنونم عزیزم..

ای عشق به شوقِ تو گذر می ......
ما را در سایت ای عشق به شوقِ تو گذر می ... دنبال می کنید

برچسب : ناگهان,گونه,محکم,بوسید, نویسنده : 1memoir152a بازدید : 184 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 13:56