چه زود خوابش برد

ساخت وبلاگ

کمی بعد از نهار دوباره روی تختم دراز کشیدم و کتابم را برای مطالعه برداشتم

پسرم به اتاق آمد و جلویم پرید توی صورتم شکلک درآورد آرام خندیدم.

نگاهی انداختم دیدم همسرم در سالن خوابش برده برای همین پیشم آمده

وقتی همسرم هست به ندرت پیش می آید سمتِ من بیاید و با اوست.

کتابم را روی تخت باز کرده بودم و دمر خوابیده می خواندمش. سرش را روی کتابم گذاشت

صفحه داشت کشیده می شد روی پاره شدن کتاب حساسم. اما چیزی نگفتم.

وقتی کلافه و ناراحتم خیلی ساکت می شوم و کاری به کسی ندارم.

کتاب را بستم کنار گذاشته سرم را روی بالش گذاشتم.

خندید آمد نزدیک ترم و دستش را دورم حلقه کرد و چشمانش را بست

به دقیقه هم نکشید خوابش برد منم نفهمیدم کی خوابم برد. 

ای عشق به شوقِ تو گذر می ......
ما را در سایت ای عشق به شوقِ تو گذر می ... دنبال می کنید

برچسب : زود,خوابش,برد, نویسنده : 1memoir152a بازدید : 195 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 13:56