چشمام از شادی می درخشید

ساخت وبلاگ

ساعت نزدیک دوازده شب بود دیگر تمام کارهایم انجام شده بود؛

از نگاه کردن به خانه ام لذت می بردم همه چی مرتب و آرام بود.

خواستم قبل از خواب، یک دوش بگیرم. جلوی آینه ایستادم خسته اما شاد بودم

گیره را از سرم آرام کشیدم موهایم رها شد به لاک های جلوی آینه نگاه کردم؛

صندوق آرایشم را باز کردم شیشۀ استون و سُرنگ را درآوردم روی میز گذاشتم.

یک دستمال کاغذی کنارم گذاشتم. در لاک هایم را دانه دانه باز کردم جلویم گذاشتم

سرنگ را در شیشه فرو بردم و پر از استون کردم 

با احتیاط به نوبت در شیشۀ لاک ها فرو بردم و استون را خالی کردم

نوک میلۀ سرنگ را هر بار برای رنگ بعدی با دستمال کاغذی پاک می کردم و دوباره.

در لاک ها را بستم و خوب تکان دادم. حال لاک ها رقیق تر و خوشرنگ تر خواهد شد.

ای عشق به شوقِ تو گذر می ......
ما را در سایت ای عشق به شوقِ تو گذر می ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1memoir152a بازدید : 185 تاريخ : چهارشنبه 27 ارديبهشت 1396 ساعت: 7:05