دوباره پر از لذت مطالعه شدم و تا فرصت گیر می آورم کتاب به دست می گیرم.
پسر خوش خوابِ من، تازه الان بیدار شده خیالش راحت بوده که تعطیل است.
از آشی که برای نهار پختم و آماده شده یک پیاله می ریزم و جلویش می گذارم.
امروز ساعت یازده قصد داشتم خرید بروم اما به خاطر پسرم دیگر دیر شد و بی خیال شدم
ای عشق به شوقِ تو گذر می ......برچسب : نویسنده : 1memoir152a بازدید : 168