بدو برو لاک های خاله رو بیار!

ساخت وبلاگ

داشتیم با خواهرم حرف می زدیم؛

که خواهر زاده ام به شیرینی جلو آمد کمی نزدیک انگشتانم خم شد با هیجان گفت:

ــ خاله!

ــ جانِ خاله! الهی خاله فدات شه..

ــ خاله! ناخنات چقد بلند شده!

بعد کوچولوی شیرینِ من ریز خندید. با خنده به انگشتانم نگاه کردم گفتم:

ــ آره خاله قربونت بره. آخه می خوام ناخن هام رو بلند کنم!

خواهرم گفت:

ــ مامانی، حتما خاله می خواد دستاش رو لاک بزنه خوشگل کنه

هر سه خندیدیم. در حالی که این طور نبود فقط دوباره دوست داشتم بلندشان کنم.

ــ می خوای ناخن هات رو لاک بزنم؟ بدو برو لاک های خاله رو بیار!

با شوق رفت همه لاک هایم را از جلوی میز آرایش بغلش گرفت آورد جلویم ردیف کرد.

ای عشق به شوقِ تو گذر می ......
ما را در سایت ای عشق به شوقِ تو گذر می ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1memoir152a بازدید : 173 تاريخ : دوشنبه 27 دی 1395 ساعت: 13:30