همیشه چیز تازه حالِ خوب میاره

ساخت وبلاگ

صبح زود به چه سختی چشمانم را باز نگه داشتم

دیشب هم تا دوازده و نیم کتاب می خواندم خیلی مزه داد 

صبحانۀ همسرم را که دادم بعدِ کمی مطالعه، ساعت هشت دوباره خوابیدم.

صدای زنگ تلفن را می شنیدم اما خوابم می آمد اعتنا نکردم

پسرم بیدار شده بود می شنیدم که به سمت اتاقم و تلفن دوید و جواب داد

هی جواب های کوتاه آره و نه و محترمانه می داد. فهمیدم غریبه است.

اما باز حوصله نداشتم برخیزم مستِ خواب بودم. تلفنش که تمام شد روی تختم پرید

بیدارم کرد و گفت دوستم زنگ زده. دیگر قیدِ خواب را زدم و روزم را شروع کردم.

آبی به صورتم زدم و به دوستم زنگ زدم خیلی وقت بود تلفن نکرده بود. ماه ها.

امروز به یک غذای جدید و خوشمزه فکر می کنم می خواهم برای شام درست کنم

پسرم شیفتۀ این جور غذاهاست تجربه های جدیدِ آشپزی حال خوبی بهِم می دهد.

نوشته شده در سه‌شنبه ٢٥ مهر ۱۳٩٦ساعت ۱٢:٥٠ ‎ب.ظ توسط م.ب | نظرات ()
ای عشق به شوقِ تو گذر می ......
ما را در سایت ای عشق به شوقِ تو گذر می ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1memoir152a بازدید : 193 تاريخ : دوشنبه 1 آبان 1396 ساعت: 21:55