بعد از گپ زدن و کمی گفت و خند با پدر و مادرم، برایشان چای می آورم
در سکوت چایم را می نوشم و به نقطه ای بی هدف خیره شدم. مادرم می گوید:
ــ کجایی! تو فکر رفتی!
ــ نه. سرم گیج میره
به آشپزخانه ام می روم و به آن همه ظرف نشُسته زل می زنم ؛
گوشی ام را برمی دارم و هندزفری را به گوشم می زنم کتاب صوتی می گذارم
صدایش را به اندازه ای می گذارم که صدای حرف زدن ها را بشنوم و لازم شده جواب دهم
سینک را پر از آب گرم می کنم و ظرف ها را داخلش سرازیر می کنم
کتاب صوتیِ رمان عاشقانۀ " ماه عسل در پاریس " نوشتۀ جوجو مویز را می گذارم.
ظرف ها را کف می زنم و در سکوت می شویم و قسمت دومِ رُمان را گوش می کنم..
برچسب : نویسنده : 1memoir152a بازدید : 185