رقصی آرام و محزون

ساخت وبلاگ

حالت تهوع داشتم و خیلی داشت اذیتم می کرد. ساعت شش عصر بود.

موهایم را از جلوی صورتم کنار زدم برخاستم لبۀ تختم نشستم 

هیچ کس خانه نبود و سکوت هیچ صدایی نمی آمد فقط از پنجره صدای خیابان.

برخاستم رفتم همان طور ایستاده بدون آن که بنشینم کامپیوترم را روشن کردم.

پوشۀ خوانندۀ مورد علاقه ام را باز کرده تمام آهنگ هایش را play زدم

بعد شروع کردم توی اتاقم راه رفتن. آنقدر راه رفتم تا حالم بهتر شود

همان طور که قدم می زدم بعضی آهنگ ها را همراه خواننده می خواندم 

یک ربع گذشت هنوز در اتاقم راه می رفتم از بدحالی بغضم گرفت اشکم را خفه کردم

 

آهنگ ها غمگین می خواندند تا این که به یکی از آهنگ های شادش رسید؛

با آهنگ زمزمه کردم ریتم شادمانه در جانم ریخت

آرام با نوکِ انگشتانم لبۀ دو طرف دامن کوتاهم را گرفتم و 

کودکانه مثل پرنسس های کارتونی با طمانینه حینِ راه رفتن کمی برای خودم رقصیدم

لبخند زدم و شادمانه با آهنگ رقصیدم.. در تنهایی.. بی اعتنا به تهوع و حالِ بدم.

آهنگِ بعدی که شروع شد دوباره با آن ریتم گرفتم و آرام خواندم اما با غم..

دوباره سکوت کردم و عرضِ اتاقم را قدم زدم نیم ساعت بی وقفه قدم زدم تا آرام شدم.

 

ای عشق به شوقِ تو گذر می ......
ما را در سایت ای عشق به شوقِ تو گذر می ... دنبال می کنید

برچسب : رقصی,آرام,محزون, نویسنده : 1memoir152a بازدید : 181 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1396 ساعت: 1:32