زودتر ازین ها باید پاره می کردم

ساخت وبلاگ

به یادداشت هایم خیره می شوم 

سطرهایی از برگه ها را چند تا در میان رد می کنم و می خوانمش

از وسط دو نیم کرده همه را پاره پاره می کنم روی میزم پرت می کنم

کلافه سرم را بین دستانم می گیرم و به میز تکیه می دهم 

دلم چای می خواهد که تنها کنار پنجره بنشینم بنوشم به هیچ چیز فکر نکنم.

اما حوصلۀ کتری گذاشتن و دم کردن چای را ندارم بیرون هوا ابری و گرفته است

از صبح چند بار دلم می خواست بروم کیک تازه ای بپزم تا حال و هوایم عوض شود اما..

ای عشق به شوقِ تو گذر می ......
ما را در سایت ای عشق به شوقِ تو گذر می ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1memoir152a بازدید : 197 تاريخ : دوشنبه 26 تير 1396 ساعت: 11:03