ای عشق به شوقِ تو گذر می ...

متن مرتبط با «امروز» در سایت ای عشق به شوقِ تو گذر می ... نوشته شده است

امروز می برم عکسهاش رو چاپ می کنم

  • ساعت پنجِ صبح تا گوشی ام زنگ زد از خواب پریدم خودم سرِ ساعت گذاشته بودم تا اولین روزِ مدرسۀ پسرم به همۀ کارهایم برسم هنوز از خواب سیر نشده بودم و نیم ساعتی توی رختخوابم ماندم تا بالاخره از استرسِ مدرسه از تخت پایین آمدم آبِ خنکی به صورتم زدم به آشپزخانه ام رفتم کتری را پرِ آب کردم روی شعله گذاشتم که؛ ــ سلام! پسرم بود سرحال یک بار دیگر سلام داد! تعجب کردم چه زود بیدار شد! ــ سلام به روی ماهت خوشگل,امروز,عکسهاش ...ادامه مطلب

  • امروز زیبا شده ام

  • امروز زیبا شده ام حتی وقتی توی تاریکیِ صبح لبِ تختم می نشینم و چشمم به آینه می افتد وقتی می روم آبی به صورتم می زنم تا خواب از سرم بپرد؛ باز هم به چهره ام در آینه لبخند می زنم. می دانم چرا زیبا شده ام. به اتاقم برمی گردم موهایم را جمع کرده با گیره، محکم بالای سرم می بندم یکی از رژ هایم را برمی دارم توی آینه آرام روی لب هایم می کشم بعد دستمال کاغذی برداشته بر آن بوسه می زنم تا رنگِ رژ ملایم شود. دو,امروز ...ادامه مطلب

  • یکیشون امروز مُرد..

  • دوباره بهش جان بخشیده بودم  سرحال و قبراق کنج اتاقم نشسته بود و نگاهم می کرد  باز دارد برایم دلبری می کند. بهش خیره شدم و لبخند زدم توی دلم گفتم: ــ ببخش که اینقدر بد بودم نمی تونستم بهت برسم ببخش اینقدر پژمرده شدی. یادِ سانتیاگو افتادم؛ این پیرمرد چقدر با خودش حرف می زند خستگی ناپذیر است. , ...ادامه مطلب

  • پیشنهاد خوش آهنگ امروزم؛ جانم تویی..

  • به حدی خسته بودم که متاسفانه خواب ماندم  به جای ساعت پنج صبح، ساعت هفت و نیم از خواب پریدم. چند کار مهم داشتم که باید انجام می شد. وقتی به ساعت نگاه کردم ناامید شدم؛ و بی خیالانه دوباره خوابیدم و ساعت نُه بیدار شدم. یکی از مهم ترین انگیزه های من, ...ادامه مطلب

  • پیشنهاد خوشمزه امروزم ؛ مرغ پرتقالی!

  • مرغ تازه خریده بود. چند تکه کوچک گوشت مرغ برداشتم شستم. تهِ قابلمه کمی روغن زعفرانی ذوب کردم تکه های مرغ را گذاشتم تا طلایی شود. یک پیاز کوچک پوست کندم و حلقه حلقه کردم روی مرغ ها گذاشتم. بهش کمی فلفل و زردچوبه و نمک پاشیدم. صدای جلز ولز گوشت بلند شده بود. تا مرغ ها طلایی شود. هفت تا پرتقال از صندوق, ...ادامه مطلب

  • گفت امروز رو زندگی کن.. فقط امروز

  • شب با خدا زمزمه کردم ازش تشکر کردم و خسته به خواب رفتم صبح زود، پنج، ساعتِ گوشی ام زنگ خورد لحظه ای بیدار شدم؛ به خدا سلام کردم رفتم مسواک زدم دوباره برگشتم خوابیدم اما  ساعت شش با اتفاق ناخوشایندی از خواب بیدارم کردند اتفاق پشت اتفاق خیلی عصبانی شدم به زندگی ناسزا گفتم سر خدا داد زدم و شکایت کردم. همسرم و پسرم که رفتند و تنها شدم، دوباره خوابیدم تا عصبانیتم فروکش کند گوشی ام شارژ نداشت خاموش شده بود، خواب ماندم ساعت از ده گذشته بود پریدم. دوباره خوابش را دیدم.. به من گفت: " امروز رو زندگی کن.. فقط امروز " حرفش به گریه ام می اندازد..  خدایا بهت التماس می کنم قسم به این اشک هایم بهت احتیاج دارم.., ...ادامه مطلب

  • پیشنهاد خوشمزۀ امروزم

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها