ای عشق به شوقِ تو گذر می ...

متن مرتبط با «گفت» در سایت ای عشق به شوقِ تو گذر می ... نوشته شده است

می دونستم چرا اینو گفت

  • مشاهده یادداشت خصوصی,دونستم,چرا,اینو,گفت ...ادامه مطلب

  • وقتی برام گفت به چشماش اشک نشست

  • مشاهده یادداشت خصوصی, ...ادامه مطلب

  • تو که گفتی یکی دیگه بیاد مامانت بشه! هان!؟

  • چندین بار صدایش کردم تا بیدار شد. خواب آلود به اتاقم آمد جلوی آینه ایستاد گفت: ــ چقدر صدا می کنی! نمیذاری بخوابم!  ــ خب پسر من، ساعت از ده هم گذشته. گفتم پا شی داروهات رو بخوری بهتر شی از سرما خوردگی صدایش گرفته بود و سرفه می کرد گفت: ــ هیچ نمی ذاره آدم یه روز راحت بخوابه! از لحنِ قلدر مآبانه اش خنده ام گرفت. جواب دادم: ــ خب باید بیدار می شدی درس می نوشتی املا باید بنویسی حرصش بیشتر در آمد عصبانی سرم داد زد: ــ اصلاً بهتر بود یکی دیگه مادرِ من می شد!! اعتنایی نکردم فقط زیر لب بهش گفتم " بچه پرو..! " پنج دقیقه بعد دوباره به اتاقم برگشت به سمتم آمد گونه ام را با لبخند آرام بوسید. خندیدم و به شوخی قیافۀ حق به جانبی گرفتم و گفتم: ــ چی شد پس!؟ تو که گفتی یکی دیگه بیاد مامانت بشه! هان!؟ ناقلا!؟ , ...ادامه مطلب

  • گفت امروز رو زندگی کن.. فقط امروز

  • شب با خدا زمزمه کردم ازش تشکر کردم و خسته به خواب رفتم صبح زود، پنج، ساعتِ گوشی ام زنگ خورد لحظه ای بیدار شدم؛ به خدا سلام کردم رفتم مسواک زدم دوباره برگشتم خوابیدم اما  ساعت شش با اتفاق ناخوشایندی از خواب بیدارم کردند اتفاق پشت اتفاق خیلی عصبانی شدم به زندگی ناسزا گفتم سر خدا داد زدم و شکایت کردم. همسرم و پسرم که رفتند و تنها شدم، دوباره خوابیدم تا عصبانیتم فروکش کند گوشی ام شارژ نداشت خاموش شده بود، خواب ماندم ساعت از ده گذشته بود پریدم. دوباره خوابش را دیدم.. به من گفت: " امروز رو زندگی کن.. فقط امروز " حرفش به گریه ام می اندازد..  خدایا بهت التماس می کنم قسم به این اشک هایم بهت احتیاج دارم.., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها