ای عشق به شوقِ تو گذر می ...

متن مرتبط با «کنارِ» در سایت ای عشق به شوقِ تو گذر می ... نوشته شده است

یک هنرمند در کنارِ یک دانشمند کوچولو

  • سرگرمِ کار بودم که پسرم بی هوا پرسید: ــ مامان! دوست داری اگه بزرگ شدی چه کاره بشی؟ از حرفش بی اراده با صدای بلند قهقهه زدم و گفتم: ــ جانِ من؛ دیگه ازین بزرگتر؟! من خیلی وقته بزرگ شدم! خودش هم با من خندید. قربان صدقه اش رفتم گفتم: ــ خب تو دوست داری چی کاره بشی؟ ــ دانشمند! من میخوام دانشمند بشم! شوکه بهش نگاه کردم اولین بار بود این حرف را می زد؛ چون اغلب شغل های دیگری را می گفت. یک حرفه را همیشه ثابت می گفت تا به حال به دانشمند شدن فکر نکرده بود. خنده ام گرفت خوشحال شدم چون حس می کردم از لحاظ فکری دارد رشد می کند. انگار چیزی یادش افتاده باشد دوباره گفت: ــ خب تو دوست داری چه کاره بشی؟ ــ من؟ خب هستم! من مادرم! ــ نخیر! مادر که شغل نیست! یه چیز دیگه بگو!! ــ من خانه دارم. البته نه یه خانه دارِ ساده! با صدای بلند خندیدم و ادامه دادم: ــ من یه شغلِ ثابت ندارم که عزیزِ من! همه فن حریفم نه یه خانه دار. دوباره خندیدم کمی سر به سرش گذاشتم. دوباره سوال کرد. آخرش گفتم: ــ هنرمند. هر دو باهم به توافق رسیدیم. یک هنرمند در کنارِ یک دانشمند کوچولو.. , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها